قفط کمی نگران می شوم!
گوشهایم را بر زخم زبان این آن بستم
و صدای تو را شنیدم! دلم روشن بود که یک روز،
از زوایای گریه هایم ظهور می کنی!حالا هم،
از دیدن ِ این دو سه موی سفید آینه تعجب نمی کنم!
فقط کمی نگران می شوم!می ترسم روزی در آینه،
تنها دو سه موی سیاه منتظرم باشند
و تو از غربت ِ بغض و بوسه برنگشته باشی!
تنها از همین می ترسم
:: برچسبها:
قفط کمی نگران می شوم! ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0